وقتی که من بچه بودم
، ,
پرواز یک بادبادک
می بردت از بام های سحرخیزی پلک
تا
نارنجزاران خورشید.
آه،
آن فاصله های کوتاه.
وقتی که من بچه بودم،
خوبی زنی بود که بوی سیگار می داد،
و اشکهای درشتش
از پشت آن عینک ذره بینی
با صوت قرآن می آمیخت.
وقتی که من بچه بودم ،
آب و زمین و هوا بیشتر بود،
و جیرجیرک
شب ها
درمتن موسیقی ماه و خاموشی ژرف
آواز می خواند.
وقتی که من بچه بودم،
لذت خطی بود
ازسنگ
تازوزه آن سگ پیر و رنجور.
آه،
آن دستهای ستمکار معصوم.
وقتی که من بچه بودم،
می شد ببینی
آن قمری ناتوان را
که بالش
زین سوی قیچی
باباد می رفت �
می شد،
آری
می شد ببینی،
و با غروری به بیرحمی بی ریایی
تنها بخندی.
وقتی که من بچه بودم،
درهرهزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تاخواب و بیداری خوابناکت
سرشار باشد.
وقتی که من بچه بودم،
زورخدا بیشتر بود.
وقتی که من بچه بودم
برپنجره های لبخند
اهلی ترین سارهای سرور آشیان داشتند،
آه
آن روزها گربه های تفکر
چندین فراوان نبودند.
مردم نبودند.
وقتی که من
وقتی که من بچه بودم،
غم بود،
اما
کم بود.
ببخشین!!!!این الان شعره؟ متنه؟ قصیدس؟ چهربیتیه؟ چیه بالخره؟؟؟؟؟
11439 بازدید
10 بازدید امروز
2 بازدید دیروز
12 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian